لحظه هاي ما براي هو ღ اززیبایی های زندگی خانواده ای مینویسم که به دنبال خوشبختی اند
|
سلام به همگی چطوری خوبین کانال ایتا رو راه انداختم تشریف بیارید اونجا کنار هم باشیم https://eitaa.com/zireyeksaqf [ سه شنبه بیست و نهم فروردین ۱۴۰۲ ] [ 5:56 ] [ از نسل او ]
[ ]
تمام حواسم موقع پیاده روی؛جمع طبیعته.نه تیپ خودم برام مهمه. نه تیپ بقیه ی آدمها.نه خونه های چند طبقه و لوکس نه ماشین های شاسی بلند و خارجی... تمام تمرکزم به طبیعته،همینجور که راه میرم دست میکشم به درختها و به برگهاش.گاهی بغل گل های خودرویِ کنار خیابون وایمیسم و خوب نگاهشون میکنم و به این فکر میکنم که چقدر زیبان! و چه خالق زیباتری دارند. نفس عمیقی میکشم عشق رو میفرستم تو ریه هام، لبخند عمیقی میزنم و به خودم میگم همه ی اینها مال تویه مریم!! مال تو! مگه خدا نگفته:آسمان و زمین و هرچه در اون هست رو برای تو آفریدم و تو رو برا خودم. قلبم به تپش میفته وقتی به این فکر میکنم که یکی هست بزرگتر از تمام جهان، خالق همه ی هستی و نیستی! که عاشقِ منه.دوسم داره. و برای این دوست داشتنش خرج کرده.خرجی نه به اندازه ی یه دسته گل رز!! ای وای که قلب من طاقت این حرف رو نداره! بذار نباشم.بذار ذوب شم و مثل این گل دوباره از عشقت متولد. #عاشقانه برچسبها: عاشقانه, عارفانه [ چهارشنبه دهم خرداد ۱۴۰۲ ] [ 1:12 ] [ از نسل او ]
[ ]
با احمدرضا و بچه ها زدیم بیرون تا چای عصر رو اینجا بخوریم احمدرضا با شوخی و خنده میگه:" مریم تا چند سال دیگه وقتی دستامون اینجوریه میخوای عکس بگیری؟! خیلی جدی میگم:"تا همیشه برچسبها: عاشقانه [ سه شنبه نوزدهم اردیبهشت ۱۴۰۲ ] [ 3:34 ] [ از نسل او ]
[ ]
دوست دارم نمازهارو با بچه ها بیایم مسجد بخونیم. چند روز پیش همه رفته بودند و ما جزء آخرین نفراتی بودیم که داشتیم از مسجد میومدیم بیرون.
همان کیفیتی که نماز میخوانیم، جان میدهیم!
پی نوشت: منو احمد رضا خیلی وقته از نظر شرکت در مراسم معنوی و مذهبی از همدیگه مستقل شدیم.مثلا در مورد همین مسجد رفتن. من معطل نمیمونم که احمدرضا حتما بیاد تا منم برم مسجد.ازش میپرسم بریم مسجد؟اومد اومد، نیومد خودم با بچه ها میرم مثل این چند روز. مشهد هم همینطور بودیم. هر کسی هر زمانی که دوست داشت و سرحال بود میرفت و اینجوری بود که ما اکثرا تنها و جدا جدا میرفتیم داخل حرم، نه خانوادگی.😊 قرار نیست، بی دینی شوهرم، یا کم دینی شوهرم، یا در مورد احمدرضا عدم موقعیت و شرایطش منو از لذت های معنویم دور کنه.❤️ برچسبها: مسجد, تربیت فرزند, تربیت دینی, مهربانی [ دوشنبه هجدهم اردیبهشت ۱۴۰۲ ] [ 1:9 ] [ از نسل او ]
[ ]
دو روز سرماخوردم افتادم یه گوشه از خونه. حالا امروز احمدرضا یه فیلتر شکن پر سرعت برام گرفته و میگه :"بیا، میدونم این فیلتر شکن بین منو تو جدایی میندازه اما شاید بتونه کمی حالت رو بهتر کنه"♥️ مُردم براش کِ... -------------------------------------------------------------------------------------------------- احمد رضا با خنده و شوخی اومد کنارم نشست و گفت :" مریم من بخاطر این علت و این علت و این علت به تو حسودیم میشه." ------------------------------------------------------------------------------------------------- هی رفت و اومد بهش گفتم:"احمدرضا بیا نازم کن یذره، حرف های قشنگ بهم بزن..." هر بار به جای کلمات قصار عاطفی یه داستان خنده دار تعریف میکرد و میرفت. منم اصلا از رو نرفتم که همین الان دارم صداش میزنم احمد رضا بیا نازم کن. الان میدونم دوباره میاد تو اتاق داستان کمدی برام تعریف میکنه. اما من به زور هم که شده چارتا جمله عاشقانه رو از زیر زبونش میکشم #همسرداری برچسبها: عاشقانه, همسرداری [ یکشنبه هفدهم اردیبهشت ۱۴۰۲ ] [ 3:30 ] [ از نسل او ]
[ ]
|
|
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |